معنی پست و حقیر

حل جدول

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

حقیر

حقیر. [ح َ] (ع ص) خرده. (منتهی الارب). کوچک. محقر. اندک. ضد جلیل:
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر از منج.
منجیک.
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگربرادرانش بلند و خوبروی. (گلستان). || پست. خسیس. رذل. بلایه. ذلیل. خوار. (منتهی الارب) (دهار). دون. فرومایه. ناچیز:
گنده و بی قیمت و دون و حقیر
ریش همه گوه و تنش پر کلخج.
عماره ٔ مروزی.
چو ملک دنیا در چشم او حقیر نمود
بساخت همت او با نشاط دار قرار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
بگو [حصیری را] که نگاهداشت رسم را این چیز حقیر فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی ص 210). هر چیز که ملک من است... خواه بزرگ خواه حقیر از ملک من بیرون است. (تاریخ بیهقی ص 318).
جز براه سخن چه دانم من
که حقیری تو یا بزرگ و خطیر.
ناصرخسرو.
حقیر است اگر اردشیر است زی من
امیری که من در دل او حقیرم.
ناصرخسرو.
دشمن هرچند حقیر باشد خرد مگیر. (خواجه عبداﷲانصاری).
حقیر باشد با همت تو چرخ وجهان
بخیل باشد با دو کف تو بحر و سحاب.
مسعودسعد.
مرد دانا صاحب مروّت را حقیر نشمرد. (کلیله و دمنه). از آن لذت حقیر چنین غفلتی عظیم بدو راه داد. (کلیله و دمنه). بنگریستم مانع سعادت... نهمتی حقیر است. (کلیله و دمنه).
آسمان را کسی نگفت حقیر
بحر و کان را کسی نگفت بخیل.
ظهیرفاریابی.
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعی است حقیر.
سعدی.

حقیر. [ح َ] (اِخ) محمدبن شیخ محمدافضل، ملقب به شیخ کمال الدین. از شعرای متأخر هندوستان و از مردم اﷲآباد است. از اوست:
از عدم تا بعدم خوش سفری در پیش است
لیک در منزل هستی خطری در پیش است.


خوار و حقیر

خوار و حقیر. [خوا / خا رُ ح َ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) پست. ناچیز. بی اعتبار. بی قدر. (یادداشت بخط مؤلف).


پست پست

پست پست. [پ َ پ َ] (ق مرکب) نرم نرمک. آهسته آهسته:
عشق میگوید بگوشم پست پست
صید بودن بهتر از صیادی است.
مولوی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حقیر

کهتَر، کوچک، پست، فرومایه

عربی به فارسی

حقیر

قابل تحقیر , خوار , پست , زبون , نکوهش پذیر , مطرود

مترادف و متضاد زبان فارسی

حقیر

پست، دون، ذلیل، رذل، فرومایه، بی‌قدر، خوار، خوارمایه، اندک، خرد، خفیف، کوچک، ناقابل، ناکس، کم‌همت، بنده، این‌جانب، من، کم‌ارزش

فرهنگ عمید

پست

[مقابلِ بلند] کوتاه،
[مقابلِ بالا] پایین،
نشیب،
خوار، زبون، فرومایه،
بخیل، خسیس،
* پست شدن: (مصدر لازم)
خواروذلیل شدن،
[قدیمی] با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن،
* پست شمردن: (مصدر متعدی) خواروذلیل پنداشتن، حقیر دانستن،
* پست کردن: (مصدر متعدی)
پایین آوردن، فرود آوردن،
پایمال کردن،
خوار کردن، زبون کردن،
* پست گشتن: (مصدر لازم) = * پست شدن

معادل ابجد

پست و حقیر

786

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری